شنبه، خرداد ۰۹، ۱۳۸۸

اندیشه

دوباره برگشتم به اندیشه :

جمعه، دی ۲۰، ۱۳۸۷

داستان خنده

داستانی کوتاه که نوشتم:

خنده
ابر سیاه تمام آسمان آبی را پوشانده بود و روشنایی نیمروز چندان توانی برای ابراز وجود نداشت. نم نم باران همه جا را تر کرده بود و آن ابر سیاه منتظر فرصتی بود تا غرش کنان سیلی براه بیندازد. هوا نسبتا سرد بود. گوشه ای از پارک بزرگ شهر، زیر بارش اندک باران، مردی میان سال روی نیمکت خیس نشسته بود. موهای آشفته و نمین او، روی صورتش پخش بود. با چشمان خمور و بی روحش به گوشه ای خیره شده بود و تکان هم نمی خورد چنان که گویی مجسمه ای است که در این گوشه ی پارک برای بزرگداشت مردی بزرگ اما خسته تراشیده شده بود. اما او زنده بود و هنوز نفس می کشید! پیرمردی که پاتوق همیشگی اش این قسمت پارک بود در غیاب دوستان قدیمی اش در پارک قدم می زد. با یک دست چتر سیاهی را بالای سرش نگه داشته بود و در دست دیگرش عصایی چوبین بود و تق تق کنان به مرد روی نیمکت نزدیک می شد. هنگامی که پیر مرد به نیمکت رسید نگاهی به مرد انداخت و از حرکت ایستاد. با عصای اش آرام به پای مرد زد و گفت" آهای کجایی؟ توی این هوای سرد سینه پهلو می کنی. پا شو برو خونتون". مرد هیچ عکس العملی نشان نداد. همچنان خیره به نقطه ای دور نگاه می کرد. پیر مرد ول کن نبود و دوباره شروع کرد به صحبت کردن که" آره بابا! همه مشکل دارن. اصلا زندگی یعنی همین مبارزه ها و جنگ و دعواها! با زنت دعوات شده؟ کارت رو از دست دادی؟ چته بابا، انقدر سخت نگیر. با تو ام!". مرد نیم نگاهی به پیرد مرد چتر بدست انداخت. به اجبار لبخند زد. پیر مرد گفت" آهان حالا شد! لبخند بزن تا دنیا بهت بخنده. چرا ماتم زده اینجا نشستی؟ هان؟ منی که می بینی تنها اینجام به خاطر اینه که دیگه آفتاب لب بوم هستم و فقط می خوام این چند صباح رو بگذرونم تا ..."، و چند لحظه ای سکوت کرد و دوباره ادامه داد" ببین جووون؛ حتما شنیدی که می گن بر مشکلات خودتون بخندید تا همیشه چیزی برای خندیدن داشته باشید. شنیدی نه؟ آره، حتما شنیدی! بخند بخند بخند....! خنده بر هر درد بی درمان دواست" و خودش هم در حالی که عصا زنان دور می شد قهقهه سر داد. مرد تنها، با خودش فکر کرد این پیر مرد دنیا دیده و با تجربه است. برای همین خواست تا به پند و اندرز حکیمانه ی او صحه گذارد. برای همین شروع کرد به خندیدن. تک تک مشکلات را به یاد می آورد و می خندید. اما مشکلات اش یکی دو تا نبود!
دو ساعت بعد درحالی که بارش باران به شدت زیاد شده بود و همه جا را آب گرفته بود جنازه ی مرد، گوشه ی پارک پیدا شد. علت مرگ خنده ی بیش از اندازه بود!

پنجشنبه، مرداد ۱۰، ۱۳۸۷

هنوز زنده ام؛ نفسی فرو می رود که موجب تمدد حیات است و بر می آید که آن هم مفرح ذات است!

پنجشنبه، فروردین ۰۱، ۱۳۸۷

تملق!

تملق و چاپلوسی و ...! در کشور همه ی مسئولین در حال تعریف و تمجید وگفتن به به و چه چه و آفرین و بارک الله و ...به یکدیگر هستند. آن قدر مضحک است که آدم چندش اش می شود!

وعده و وعیدهایی که از طرف مسئولین داده می شود درست مثل حنایی است که هیچ رنگی ندارد!! راه افتادن GPRS همراه اول تا پایان سال 86 هم محقق نشد که نشد. اصلا کدام وعده به سرانجام رسیده که این یکی برسد؟! مگر MMS راه افتاد؟ مگر... مگر.... مگر... !!!!!!!!!

سال جدید 1387

سال جدید هم آمد! مثل سالهای گذشته.
شب و روزتان خوش

یکشنبه، اسفند ۰۵، ۱۳۸۶

مهر انتخابات

انتخابات درایران حکایت ها دارد. اینکه چرا مردم نمی توانند شخص مورد نظر خود را در لیست نامزدها بیابند یا اینکه معیار صلاحیت یا رد صلاحیت آنها کدام است بماند! وجه دیگر این مساله "مهرانتخابات" است. خیلی ها فقط برای مهر انتخابات که شناسنامه را ممهور می کند در انتخابات شرکت می کنند اما امروز تلویزیون این را انکار کرد! همه ی آنها که برای استخدام مراکز دولتی راه شان به بخش گزینش افتاده می دانند که وجود مهر در صفحه ی شناسنامه چقدر اهمیت دارد. بدون استثنا می پرسند آیا در انتخابات شرکت می کنید؟ عجب!! حافظه ها خیلی ضعیف شده و چشم ها کم سو!

شنبه، اسفند ۰۴، ۱۳۸۶

داستان هسته ای !

این موضوع انرژی هسته ای هم برای خودش داستانی شده! البرادعی از آخرین گزارش خود از ایران سخن می گوید. ایرانی ها خوشحال اند که بالاخره ما پیروز شدیم و به تبع آن بعضی جلوی دانشگاه تهران شیرینی پخش کردند. از آن طرف بی بی سی می نویسد به حد کافی شفاف سازی نشده و دلایل برای اثبات صلح آمیز بودن فعالیت های هسته ای ایران نیز کافی نیست! یاد داستان مولوی افتادم که عده ای در شبی تاریک وارد مکانی شدند که در آن فیلی وجود داشت. هر یک بخشی ازبدن فیل را لمس و به زعم خود فیل را توصیف کرد. قضیه ی هسته ای ما هم این گونه شده. واقعیت چیست خدا می داند!

جمعه، اسفند ۰۳، ۱۳۸۶

شعارهای مذهبی ورزشی!

چند سالی است که هنگام مسابقات ورزشی، تماشاگران برای بردن تیم مطبوع شان دست به دامن ائمه و افراد مقدس مذهبی می شوند. کاری که من هرگز آن را درک نکردم و نمی کنم! به قول معروف خلط مبحث می کنند. آخر صحنه ی مسابقه ی ورزشی را با دعا و مذهب چه کار؟ هر کس، هر تیم و هر گروهی که بیشتر کار کرده باشد و تمرین کرده باشد لیاقت پیروزی دارد. اگر قرار باشد تیم ضعیف که از تیم حریف ناهماهنگ تر است تنها به واسطه ی اینکه دست به دامن مثلا حضرت علی شده، پیروز شود این عین بی عدالتی است و مطمئنا این امر محال است! دیروز بازی هندبال ایران و بحرین بود. ایران امتیاز زیادی جلو بود اما به مرور امتیازها را از دست داد و در نهایت با اختلاف یک امتیاز بازی را به حریف واگذار کرد. حین بازی تماشاگران " یا علی مدد " می گفتند. گزارش گران هم که به طرز مضحکی هر ده دقیقه جای شان را با هم عوض می کردند از این شعارهای تماشاگران به وجد آمده بودند و به تمجید از آنها پرداختند! وقتی بازی تمام شد و ایران با یک امتیاز کمتر باخت همان تماشاگران محترم شروع به فحاشی کردند. آنها با هم فریاد می زدند "بقره بقره " !! واقعا تاسف بار بود.

چهارشنبه، بهمن ۱۰، ۱۳۸۶

کمونیسم

دو سه سال پیش، از حزب کمونیستی ایران حکمتیسم نامه هایی به ایمیل ام ارسال می شد. چند بار با سر دبیرش نامه نگاری کردم و در مواردی که در نشریه شان آمده بود نظرم را گفتم. طرف آدم بی منطقی بود که در نهایت کارش به نوشتن جملاتی چون" برو کنار بزار باد بیاد" کشید! حالا چرا یاد این نامه ها افتادم عرض می کنم. در کتاب 1984 اثر جرج اورول بارها بر این نکته تاکید شده که در مکتب کمونیسم، تاریخ را می توان هر آن گونه که شرایط ایجاب می کند تغییر داد. می توان بیشمار جاسوس گماشت تا همه ی افکار و اعمال مردم(رفقا!) کنترل شود. کلا نوشتن واقعیاتی که با منافع کمونیسم در تضاد است به شدت ممنوع می باشد. در صورت مشاهده ی تخلف، یا موضوع با آرامش به سرانجام مطلوب می رسد یا طرف را سر به نیست می کنند. اینها از دید جرج اورول است.داشتم کتابی از میلان کوندرا می خواندم. اتفاقا میلان کوندرا هم در مورد تاریخ نگاری وقایع جامعه ی کمونیستی نظر مشابهی دارد. در کتاب " کتاب خنده و فراموشی" می گوید " ستیز با قدرت، ستیز حافظه با فراموشی است!".

سه‌شنبه، بهمن ۰۹، ۱۳۸۶

گاز و آیه الکرسی و ...

اسدالله بادامچيان عضو شوراي مركزي جبهه متحد اصولگرايان از تلاش هاي آمريكا و برخي كشورهاي اروپايي براي قطع گاز صادراتي تركمنستان به جمهوري اسلامي ايران خبر داد. چندی پیش هم احمدی نژاد عنوان کرد که عده ای از داخل کشور، ترکمنستان را ترغیب می کنند که گاز را ....!
نتیجه گیری اخلاقی: اروپایی ها، آمریکایی ها و حتی آسیایی ها و شاید همه ی دنیا می خواهند که ما مردم ایران از شدت سرما یخ بزنیم و ... تا مشکل انرژی هسته ای ایران به خوبی و خوشی تمام شود! غیر از این من هیچ نتیجه ی دیگری نمی توانم بگیرم. سوء مدیریت و عدم شایستگی و دوراندیشی و ... را هم از ذهن تان پاک کنید.


«آيه‌ الكرسي» دعاي هر روز و شب رييس سازمان هواپيمايي كشور است تا سانحه يا حادثه‌اي در حوزه هوايي اتفاق نيفتد. حسين خانلري دليل «آيه‌ ‌‌الكرسي» خواندنش را در چهارمين همايش «ايمني هوانوردي» جلوگيري از حوادث و سوانح هوايي مطرح كرد.
دعا خوب است. مخصوصا وقتی که صنعت هواپیمایی کشور، مستهلک باشد و هر آن احتمال (زبانم لال!) سقوط طیاره وجود داشته باشد. خدا رحم کند به مسافرانی که با طناب پوسیده ی مسولان(!) سوار طیاره می شوند و پرواز می کنند.


و این هم یک جمله از معاون توسعه ی مدیریت ریاست جمهوری:
ولایت مطلقه ی فقیه اوج آزادی است زیرا حکومت الهی دعوت به خدا می کند.
بگذریم!!


جمعه، بهمن ۰۵، ۱۳۸۶

برق و گاز!

چند وقتی است که برق مناطق مختلف تهران شبها بین ساعتهای 1 تا 5 صبح قطع می شود. حتی در طی روز هم این اتفاق می افتد. می گویند دلیلش کمبود سوخت نیروگاه ها است. مضحک است که ما روی منابع عظیم نفت و گاز چنباتمه زده باشیم و از کمبود آن بنالیم! چند روز پیش اخبار گفت مشکل کمبود گاز استان سمنان تا یک ماه دیگر حل می شود!! احسنت به این همه تلاش!!

مدیران نظامی

تا آنجایی که من به یاد دارم در نظام جمهوری اسلامی ایران همیشه صحبت از این بود که افراد نظامی مستقیما وارد سیاست نشوند. اما در حال حاضر بسیاری از امور سیاسی در اختیار افراد نظامی است. بسیاری از مدیران در بخش های غیر نظامی، افرادی نظامی هستند. یکی از بارزترین نمونه ها سردار علیرضا افشار معاون سیاسی وزیر کشور و رییس ستاد انتخاباتی کشور است. یک نکته ی دیگر در مورد افراد نظامی که در سیاست سمتی دارند این است که تقریبا اغلب و شاید همه ی آنها سپاهی هستند!

پنجشنبه، بهمن ۰۴، ۱۳۸۶

پیامک تاریخ گذشته

سرعت انتقال اطلاعات در دنیا به نحو سرسام آوری در حال افزایش است. به عنوان مثال با موبایل می شود تلویزیون اینترنتی نگاه کرد. بعضی از کشورها خدمات وایر لس پر سرعت خود را رایگان کرده اند.آن وقت ما در ایران هنوز mms هم نداریم! همین sms های عهد بوغ هم مشکل دارد. امروز یک "پیامک" برای ام آمد به تاریخ نه روز پیش(!!!) که تولدت مبارک! انصافاد دست مریزاد دارد.

چهارشنبه، بهمن ۰۳، ۱۳۸۶

شروعی دیگر

ما عادت داریم همه چیز را یا سپید ببینیم یا سیاه. در زندگی واقعی این مرزبندی ها معنایی ندارند. باید نوع نگرش خود را به پیرامون خود تغییر دهیم. شاید اینجا شروعی دیگر برای ام باشد و شاید هم ...